کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل شبرنگ     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : مثنوی    

زبـان قـاصـر ما و بـیان مدح این بـانو            شبیه شاعری گُنگم زمان مدح این بانو

چه گویم، وصف او وقتی به قرآن مُبین باشد            زمانی که ثناگـویش امیرالمومنین باشد


چه بانویی که لبخندش نشاط قلب پیغمبر            وجود خیر او شأن نـزول سورۀ کـوثر

رشیده، طاهره، عذراء، سعیده، عارفه، نورا            علیمه، فاطمه، بُشری، زکیّه، ساجده، زهرا

چه بانویی که بخشیده به عالَم نور عینش را            زده بر جان ما مُهر غلامیّ حسینش را

همان بانو که دامانش پناه اهل مکتب شد            همان مکتب که پرچمدار آن همواره زینب شد

همیشه نور می‌گیریم از این ایمان زهرایی            از این جمهوری اسلامی ایران زهرایی

منم از نسل باقرخان و سرداران ایرانی            منم از نسل دلواری و از نسل خیابانی

منم از پـیـروان مـکـتب پیـر جـمارانی            منم سرباز جان بر کف در این مُلک سلیمانی

گذشته رسم طاغوتی، زمان خان و خان بازی            به جای کد خدا باید خدا از ما شود راضی

جهاد عرصۀ تبـیین، اصول امتحان ما            امید حـضرت آقا به این نسل جـوان ما

جوانانی که مشتاق امیرالمومنین هستند            همان هایی که در فتنه چو سدّ آهنین هستند

نشان عـزم روح الله، در ایـران پـایـنده            که خون آرمـان‌ها شد مسیر سـبز آینده

اگر چه حاج قاسم نیست در پیکار با ظالم            ولی پیداست در دنیا خروش لشکر قاسم

یمن، بحرین، پاکستان، دمشق و غزه و لبنان            جوانمرد حرم قاسم حضورش هست در میدان

اگر چه نقشۀ دشمن به رنگ وسوسه باشد            برای نوجـوان ما یـقـیناً مخـمصه باشد

خدا با فـتـنۀ دوران بگـیرد آزمونش را            رجوعی کن به قرآن تا بدانی چند و چونش را

کسی که دل به شیطان داده بین راه می‌ماند            کسی که با خـدا شد با ولی الله می‌مـاند

طلوع روشن بهمن از آن پنجاه و هفت ما            شروع انـقـلاب ما شـروع پیـشرفت ما

چه غمگین گشته استکبار از این رشد جانانه            توان موشک و پهپاد و تأسیس رصدخانه

کووید نوزده آمد، ولی با دیده‌ای روشن            در اوج دورۀ تحریم ما، تولید شد واکسن

اروپایی که در سرما اسیر نفت و هیزم شد            به جای رفع این مشکل چرا دلسوز مردم شد؟!

همان غربی که خود را نقطۀ پرگار می‌بیند!            همان غربی که زن‌ها را فقط ابزار می‌بیند

ولی زن در نگاه ما شکوه جامعه باشد            در این دنیای بی‌احساس، روح جامعه باشد

نباید خانه بی‌فرزند باشد جمعیت، محدود!            نباید آسـمـان شهـرمان باشد غـبارآلـود

دعای خیر این مردم زمان سخت و آسایش            برای رهبر دلسوز و مسئولان زحمت‌کش

نباید دل به دشمن بست این یعنی همان غفلت            نباید فکر دیگر بود غیر از همت و خدمت

جهاد فی سـبـیل الله یعنی حـملۀ طوفان            رسیده فصل نابودی برای این جهانخواران

دوباره قصۀ موسی، دوباره ماجرای نیل            رسیده مرگ آمریکا، رسیده مرگ اسرائیل

نمانَد نامی از دشمن نشانی از سُعودی‌ها            شود نقشِ بر آب این نقشۀ شوم یهودی‌ها

شهیدان می‌رسند از راه، در دوران هم عهدی            هوای جمعۀ موعود یعنی می‌رسد مهدی

اگر سرمشق می‌گیری همیشه فاطمی باشی            بدان باید که سربـاز جهـاد دائمی باشی

سـپـاه سـرخ حـزب الله می‌آید کـنـار او            دعای خیر مادر هست، در هر لحظه یار او

اگر در سینه دل داری و آن دل هست با مهدی            به عشق حضرت زهرا، بگو لبیک یا مهدی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسدس

بازهم پیک صبا مُشک‌‌فشان آمده است            بر مشام همه عطری ز جنان آمده است

هاتفِ غیب خبر می‌دهد از رویش گُـل            صحبت از بانوی گُل‌ها به میان آمده است


با گُل یاس، زمین را به فلک پُل زده‌اند

روی سینه به ادب، خیل مَلک گُل زده‌اند

این چه شوری است که در ذکر جمیل همه است            کوثری ناب روان‌گشته از این زمزمه است

ابر رحمت به سر خلق دمادم جاری‌ست            همه آفـاق پُر از فـاطمه یا فاطـمه است

به فلک وادی این طور چه دیـدن دارد

نـغـمـۀ اهـل ســمـاوات، شـنـیــدن دارد

تا که قـدسی‌نفـسان جلـوۀ طـوری دیدند            در دل ختم رُسل شوق و سروری دیدند

همه لبـخـند زنـان عـطـرفـشـانی کردند            روی دامـان خـدیجه، گُـل نـوری دیدند

مـات بـودند که نـوزاد چـه‌هـا می‌گـوید

که شـنـیـدنـد هـمه، حـمد خـدا می‌گـوید

چه مبارک سحری داشت شب میلادش            جـبـرئـیـل آمـده از بـهـر مـبـارک‌بادش

همه جا پُـرشده از زمزمۀ «اعـطـیـنا»            دیـدنـی بـود رسـول لله و روی شـادش

کوثری گشت روان، عطر حیاتی برخاست

و به شـادیِ دلِ او صـلـواتی برخـاست

کوثر و قدر بخوان، جلـوۀ توحید رسید            قـبـلـۀ جـانِ هـمـه، کـعـبـۀ امـیـد رسـید

باز هم زمـزمه کن آیۀ تطـهـیر بخـوان            زُهره و فاطمه و طاهره، خورشید رسید

ذرّه ذرّه همه محـو گُـل خـورشید شوید

زائـر عـارف این کـعـبـۀ توحـیـد شوید

به فروغش، به جمالش، به جلالش صلوات            به فضائل، به خصائل، به کمالش صلوات

به خـداوند که سادات جهـان مـادری‌اند            به خود فاطمه تنها نه، به آلش صلوات

هر دلِ غرق غمی، نور امیدش زهراست

هرکه مشتاق جنان است، کلیدش زهراست

آمـد او تـا که بـشـر فـانـی فـی‌الله شـود            بشر از جـهـل رهـا گـردد و آگـاه شود

می‌رود زود ولی چند بهاری کافی‌ست            تا که او بر همه روشنگـر این راه شود

تا که از خواری دنیا به همه حرفی گفت

عطر بیداری او خواب جهان را آشفت

هر زبانی که به «یا فاطمه» تطهیر شود            گـویـد او آمـده تـا نـور سـرازیـر شـود

هـدف آمـدنـش چـیـست؟ هـمین می‌دانم            تا ولایت به خود فـاطـمه تـفـسـیر شود

صحبت اهل ولایت به جز این زمزمه نیست

«زیر این چرخ، علی دوست‌تر از فاطمه نیست»

عمر پُر برکت او از چه حکایت دارد؟            از چه از مردم این شهر، شکایت دارد؟

همۀ عمر کمش گفت، «وفایی» بر خلق            که عـلـی بـر هـمۀ خـلـق، ولایـت دارد

بی‌عـلـی هـیچ ره سیـر الی‌اللهی نیست

جز از این راه، به فردوس برین راهی نیست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مثنوی

هوای تازه‌ای از عرش، سرشار از وزیدن بود           و چشم  «هل اتی» از نور «اعطیناک» روشن بود

نگو جای زنی در خانۀ لولاک خالی بود           که جای آینه در پـهـنۀ ادراک خالی بود


عروس خانۀ نهج‌البلاغه، مـادر حکـمت           بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت

همان که مادری کرده است طفل آفرینش را           همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را

همان نوری که می‌بخشید بر شب‌های دنیا نور           همان صبحی که می‌تابید تا همسایه‌های دور

همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد           همان انسیة‌الحورا که بر انسان شرافت داد

علیمه، عالمه، راضیه، مرضیه، پُر از زهرا           نگین سبز پیغمبر به روی گـنبد خـضرا

شکوه لیـلـة‌الـقدر است و اُمُّ‌الانبیا زهـرا           چه گویم از مقاماتش، و ما ادراک ما زهرا

به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش           شهادت دسته گل‌هایی ست در گلدان ایوانش

همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده           که این مستورۀ معصومه ناموس خدا بوده

تواضع شاخه‌ای پُر بار در باغ نمازش بود           خلوص و سادگی اسباب پُر رنگ جهازش بود

زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد این‌گونه           که زهرا خانه‌داری را شرافت داد این‌گونه

دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش           به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش

علی مظلوم، اما ظالم از او واهمه دارد           علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد

علی را کاشف‌الهم، کاشف الغم؛ عشق زهرا بود           علی را با هزاران زخم، مرهم؛ عشق زهرا بود

خلاصه! حُسن‌های عالم و آدم فقط یکجاست           و آن هم خانۀ نور است و نورش حضرت زهراست

چراغ آسمان‌ها چادر شب‌زنده‌دارش بود           خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود

اگر "اُمُّ الولا" یک لحظه احساس خطر می‌کرد           دوباره چادر شب‌زنده‌دارش را به سر می‌کرد

خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود           خطر جاماندن اندیشه‌ها از صبح صادق بود

اگر گهواره جنبان حسینش می‌شود سلمان           نگاه فـاطـمه پس بوده از آغـاز با ایران

اگر که آب و آئینه‌ست، پس روشنگری دارد           اگر ام‌الجهاد است این! جهادی حیدری دارد

نیفتاد از قنوتش یک نفس «الجَّار ثُمَّ الدار»           که جوشید از قنوت پر قناتش چشمه‌های ثار

قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود           یکی از میوه‌های مستجابش حاج قاسم بود

: امتیاز

ذکر نوحه وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

ای مظهرِ حقّ الیقین، یاسمن بهشت دین           بانوی عزّت و ادب، یارِ امیرُالمـؤمنین

با حبّ آل فاطمه، حسین حسین وِردِ تو بود           در یاریِ دین خدا، عباسْ شاگرد تو بود


یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛

بانو نگشته‌ای جدا، یک لحظه از دین خدا           در مدح تو این بس که زد، زینب تو را مادر صدا

ای که به شور و شوق دوست، شعر شرافت خوانده‌ای           برای یاریِ حسین، عباس پَـروَرانده‌ای

یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛

ز غربت کرببلا، گرچه به قلبت غم رسید           عباس شد شهید و تو، در پیش زهرا رو سپید

 چه ضربه‌ها از دشمنان، بر شاخه‌های یاس خورد           آه از دمی که تیر کین، بر سینۀ عباس خورد

یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛

هم آسمان و هم زمین، بر روضه‌هایش گریه کرد           بجای تو در علقمه، زهرا برایش گریه کرد

کنار نهرِ علقـمه، از دار دنیا دیده بست           عباس تو با رفتنش، پشت حسین را شکست

یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛

ای همسر شیر خـدا، برای ما بِنـما دعا           تا که شـبـیه شهـدا، شَـویـم اهـلِ کـربـلا

به صدق و اخلاص و وفا، ریشه‌کنِ ستم شویم           شبیه بچـه‌های تو، مـدافـع حـرم شـویـم

یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛ یا فاطمه اُمُّ‌البنین؛

عباس تو داده به ما، درس شهامت و شرف           مجاهدت در راهِ حق، وَ اعتقاد و هم هدف

با پیروی از مکـتبش، لبریز از عنایتیم           مثل شـهـیـدان هـمگی، فـداییِ ولایـتـیـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

 چه ضربه‌ها از دشمنان، بر شاخه‌های یاس خورد           آه از دمی که تیر کین، بر دیدۀ عباس خورد

ذکر نوحه وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسین طاهری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

بانوی حیدر است؛ حقا که او شفیعۀ فردای محشر است           عباس پرور است؛ گفتا کنیز خانۀ زهرای اطهر است

اُمُّ الادب، اُمُّ الـقـمـر؛ اُمُّ الـبـنـین، مـادرِ عـباس           ما از دعـای خیر تو؛ عُمری شدیم نوکرِ عباس


اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، مـادرِ عـباس

***********************

ای مادرِ حـیا؛ ما را ببر زیـارت عـباس کـربلا           ای مادر وفا؛ دست مرا مکن ز ابوفاضلت جدا

سرمایۀ دامان توستَ؛ آن یوسفی که خوش قد و بالاست           عباس تو، بعد از حسین؛ پشت و پناه زینبِ کبراست

اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، مـادرِ عـباس

***********************

ای مظهر ادب؛ عباس را تو داده ای درس ها به کربلا           هم درس معرفت، هم درس شجاعت و ادب و هم وفا

سرمشق تو؛ در زندگی، بوده محبت اولاد فاطمه           جانم فدای فاطمه، در کل زندگیت بوده زمزمه

اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، اُمُّ البـنـین، مـادرِ عـباس

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

می‌گویَم از رودی کَز او یَم می‌شود تأمین            از اشک او بـاران نـم‌نـم می‌شود تأمین

با دودِ آهَـش شـعـلۀ غـم می‌شـود تأمین            از دست‌پختش رزق عالم می‌شود تأمین


قربان فقـری که مرا مسکـین‌ترین نامید

مـن را گـدای سـفـرۀ ام‌الـبـنـیـن نـامـیـد

تو آمـدی تا دست حـق را آسـتـین باشی            مثل ستـونی، محـکـماتِ بیتِ دین باشی

انگـشـتـریِ عـشق را نقـش نگین باشی            اصلاً به تو می‌آیـد عـباس‌آفـرین بـاشی

هستیِ معشوقِ فرات از نورِ هست توست

تـربـیت مـاه بـنی‌هـاشـم به دست توست

فصل خزان را خنده‌های تو بهارش کرد            جاروی تو عرش زمین را بی‌غبارش کرد

بیتِ علی را نور چشم‌ات نو نَوارش کرد            لـفـظِ ادب را نـام تو با اعـتـبـارش کرد

این احترامی که به زهرا می‌کنی، عشق است

در قلب حیدر خویش را جا می‌کنی عشق است

از آن زمان که نور تو در خـطِّ دید آمد            جـبریل بالش را به خاک تو کـشید، آمد

کـوه صلابت از وقـارت تا شـنـیـد، آمد            چار آیـنـه از شـیـشـۀ عـمرت پـدیـد آمد

خرج علی کردی همین احساس‌هایت را

نذر حـسین‌ات کـرده‌ای عـباس‌هـایت را

امّا امان از ساعتی که قلب دنیا سوخت            از تشنگی لب‌های خشکِ روح دریا سوخت

روی لب طفلان صدای آب، بابا، سوخت            تا تیر بر مشکی اصابت کرد، سقا سوخت

رد سـیـاهـی روی مـهـتـابِ شـبت افـتاد

عـباس تا نقـش زمـین شد، زینبت افـتاد

دیگر پس از او تیرهای بی‌درنگ انداخت            آن نیزه‌داری که به سمت شاه سنگ انداخت

خونابه روی رمل‌های سرخ‌، رنگ انداخت            نامردی آنجا بر لباس کهنه چنگ انداخت

سرنـیـزه‌ها شاه تو را از حال می‌بردند

اربـاب مـا را تـا تـهِ گـودال مـی‌بـردنـد

جـسم حـسیـن تو معـمـا شد، نـبودی که            نیـزه میـان حـلـق او جا شد، نبـودی که

بالای تل، زینب قدش تا شد، نبودی که            پای حرامی در حرم وا شد، نبـودی که

ای وای از اطفال، از اطفال، از اطفال

شـمـر از تهِ گـودال آمد در پیِ خـلخـال

زینب کجا و نـاقـه‌هـای بی‌امـان، بی‌بی            زینب کجـا و آن‌همه زخـم‌زبـان، بی‌بی

زینب کجا و مجـلس نا محـرمان، بی‌بی            زینب کجا و ضربه‌های خیزران، بی‌بی

نامحرمان اطراف زینب تاب می‌خوردند

با حـرمـله پیـش ربابت آب می‌خـوردند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد، همانگونه بسیاری از بزگان همچون شیخ صدوق، ابن شهرآشوب؛ سلیم بن قیس؛ علامه مجلسی، شیخ عباس قمی، علامه بیرجندی و ... ( کتاب سلیم بن قیس ج ۲ ص ۸۷۰، علل الشرایع ج ۱ ص ۱۸۸،  مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۶۲، مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۳۶۰، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۲، کبریت احمر۳۷۵، منتهی الآمال ۲۲۷ و  ...) نوشته اند حضرت زهراسلام الله علیها وصیت کرد که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج نما لذا ​امیرالمؤمنین عليه السّلام طبق وصیت حضرت زهرا ابتدا با امامه ازدواج کرد سپس با اسماء بنت عمیس، پس از آن با لیلی التمیمیه و در آخر سر با فاطمه کلابیه ( اُمُّ البنین) ازدواج نمود، لذا ازدواج امیرالمؤمنینعليه السّلام با اُمُّ البنین حدوداً ۱۵ سال بعد از شهادت حضرت زهراست که در آن زمان امام مجتبی عليه السّلام ۲۴ و سیدالشهداعليه السّلام ۲۳ سال داشته اند، یعنی آنکه ازدواج کرده و در خانه خود بوده اند، لذا اختلاف سن حضرت عباس عليه السّلام با سیدالشهدا عليه السّلام هم حداقل ۲۳ سال است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ابـر کـبـودی قـاتـل مـهـتـاب بـاشـد؟ نـه            با تو حسن در کوچه‌ها بی‌تاب باشد؟ نه

زینب از این بی‌مادری بی‌خواب باشد؟ نه            شب‌ها حـسـین فـاطـمـه بی‌آب باشد؟ نه

سرچشمۀ مِهر تو در این خانه می‌جوشد

لب‌تـشـنـۀ زهـرا ز دستت آب می‌نـوشد

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

ای دلـت بـنـد امــیــر الـمـؤمـنـیـن            رشـتـه‌هـای چـادرت حـبل المـتین
مـادر مـاهـی و خـورشـیـد زمـین            ای کـنــیــز فــاطــمـه؛
اُمُّ الـبـنـیـن


یـک ربـاعـی داشـتــه دیــوان تـو            چــار گـل روئـیـده بـر دامـان تـو
چـارقُـل خـوانــدیـم در قــرآن تـو            همسر شیری و خود شـیر آفـرین

مـثـل قــطـره آمـدی، دریــا شـدی            خـاک بـودی، تـربت اعـلـی شدی
تـا کــنـیــز خــانــه زهــرا شــدی            خـانـه‌ات شـد قـبـلـه عـرش بـرین

ای به روح تـو ســلام اهـل بـیـت            عــارفـی تـو بـر مـقـام اهـل بـیت
بــچـه‌هـای تــو غــلام اهـل بـیـت            ای غـلام خـانــه‌ات روح الامـیـن

تو همه تن بودى و جان شد عـلی            در کـویـر تـشـنـه باران شد عـلی
تو شـدی قـاری و قـرآن شد عـلی            ای مـفــاتـیـح الـجـنـان بـی‌قــریـن

آنـکـه حـکـم صـبـر از الله داشـت            پیش چشمت سر درون چاه داشت
نیمه شبها روضه‌ای کوتاه داشت:            پیش چشمم خورد زهرا بر زمین

وقت رفـتن پـیـش چـشـم زیـنـبـین            گـفـته‌ای عباس را، ای نـور عـین
بـر نـمـی‌گـردی مـدیـنه بی‌حـسین            جـان تـو جـان امــام مـن،
هـمـیـن

حــال آورده بـشـیــر از ره خـبـر            کــاروان عــشــق آمــد از ســفــر
نه سـتـاره مــانـده دیـگـر نه قـمر            آه ای اُمُّ الــبـــنـیــن
 بــی‌بــنــیــن

بـنـد قـلـب دخـتـر زهـرا گـسـست            تـا کــنـار عـلــقــمـه افـتــاد دسـت
با
عمودی فـرق عـباست شکـست            خورد با صورت زمین آن مه جبین

تـا عـلـمـدار حـرم از حــال رفـت            یوسف زهـرا سـوی گـودال رفت
دست دشـمن جانب خـلخـال رفت            حـمـله کردند از یسار و از یمـین

روز، سینه‌زن شد و شب گریه کرد            شـمر تا خـنـدیـد زینب گـریه کرد
نعل می‌رقصید و مرکب گریه کرد            اسب شه آمد به خـیـمه شرمگـین

تـو نـبـودی خـیـمـه را آتـش زدند            عــشـق را در کـربـلا آتـش زدنـد
بــچـه‌هـا را بـی‌صـدا
آتـش زدنــد            سوخت آن شب قلب ختم المرسلین

خـوب شد مـادر نـبـودی، ناگهـان            سـرخ شد از خـشم چـشـم آسـمان
تـا کـه در گــودال آمــد ســاربـان            خــاتـم آل عــبــا شـد بـی نـگــیـن

خوب شد مادر نبودی، سر شکست            در حـرم گهـواره اصغـر شکست
بعد سـقا حـرمت معـجـر شکـست            راهــی بــازار شـد پــرده نـشـیـن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید؛ ضمنا موضوع داستان ساربان و دزدیدن انگشتر در کتب معتبر نیامده است

نعل می‌رقصید و مرکب گریه کرد            ذوالجناح آمد به خـیـمه شرمگـین

تـا کـه در گــودال آمــد ســاربـان            خــاتـم آل عــبــا شـد بـی نـگــیـن

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : مصطفی متولی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

تا در حـریم امن ولا پـا گـذاشـتـه‌ست            پا جای پای حضرت زهرا گذاشته‌ست

رنگ خدا بگیرد از او نور هر سحر            چـادر نـمـاز فـاطـمه را سر کـند اگر


عـطـری شـبـیه یـاس پـراکنده می‌کند            مانند فـاطـمـه به عـلـی خـنـده می‌کند

ما که بیـانـمـان به مـقـامـش نمی‌رسد            حـتی گـمانـمان به مـقـامـش نمی‌رسد

تنها شنـیـده‌ایم که او هـمسر علی‌ست            یا بهتر اینکه فـاطـمۀ دیگر عـلی‌ست

آن لحظه‌های سمت خـدا پَـر کشیدنش            از بچـه‌های فـاطـمه، مـادر شنـیـدنش

از لحظه‌های خاطره‌انگیز خلقت است            زیباترین تصور عشق از محبت است

مـاه عـلـی به نافـله‌هـای شب است او            سنگ صبـور درد دل زینب است او

از بس که نام فاطمه نزدش مقام داشت            خـیلی زیاد پیش حسن احـترام داشت

آمد کـنـیز حضرت حبـل‌الـمتـین شود            زهـرا اراده کرد که اُمّ‌ الـبـنـیـن شـود

از آسمان کرامت دستـش فراتر است            گـنـجـیـنـۀ مـنـورۀ چـار گـوهـر است

یاقوت و درّ و گـوهر و الـماس‌آفرین            صد آفـرین به حضرت عـبّاس‌آفـرین

عباس آفـرید، چه شـیـری عجـب یلی            آئــیــنــۀ ابـهــت مـــردانـــۀ عـــلـــی

آن‌که تـوجـه هـمه را جـلـب مـی‌کـنـد            با یک نگـاه معـجـزه در قـلب می‌کند

آن مـاورای حـد تـصـور شـهـامـتـش            آن که شکسته پشت حسین از شهادتش

: امتیاز

زبانحال حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها با فرزندش حضرت عباس علیه السلام

شاعر : منصوره حسنخانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بی‌تـاب دوست بودی و پـروا نداشتی            در دل به غـیر دوسـت تـمـنا نداشتی

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم            جـز ذکر یا حـبـیب به لـب‌ها نداشتی


وقتی نـسیم عـشـق وزیدن گرفته بود            جـز آرزوی دیــدن زهــرا نـداشـتـی

باور نمی‌کنم که در آن رستخـیز درد            دسـتـی بـرای یــاری مـولا نـداشـتـی

آن لحـظه می‌رسـید به بالـینت آفـتاب            امـا دریــغ، چـشـم تــمـاشـا نـداشـتـی

در مشک تشنه جرعهٔ آبی هنوز بود            امــا تــوان بــردن آن را نــداشــتــی

تا خـیـمه‌های نـور اگر آب می‌رسـید            شـرم از نـگـاه تـشـنـهٔ دریـا نـداشـتی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که بر گل‌های زهرا تو ارادت داشتی           بعد زهـرا راه در گـلـزار جـنّت داشتی

در مـقام و منـزلت آئـیـنۀ نـور و کـمال           مظهـر شرم و عـفافی و نجـابت داشتی


از نگاه رأفـتت عـطر ولایت می‌چکـید           بر امیـرمـؤمنان ایـمان و الفـت داشـتی

عمرتو طی شد به طوف کعبۀ ایمان و عشق           دائماً از اشک خود غسل زیارت داشتی

عطر مادر باز هم پیچید در گلزار وحی           بس که بر گل‌های زهرا تو محبّت داشتی

خوانده‌ای خود را کنیز خانۀ زهرا، ولی           محضر گل‌های او قدر و شرافت داشتی

هم ادب آمـوز پرچـمدار عـاشورا شدی           هم برای بچه‌هایت درس غیرت داشتی

در کنار علقمه عباس تو با خون نوشت           در قـیام روز عـاشـورا شراکت داشتی

مادری می‌کرد زهرا جای تو در علقمه           جای آن رأفت که بر گل‌های عترت داشتی

واژۀ اُم‌البـنـین را خـط زدی از دفـترت           در دل از داغ بنین خود مصیبت داشتی

تاکه مردم را کنی بیدار از خوابی عمیق           با قـیام گـریـه‌های خود رسـالت داشتی

هیچ گه غافـل مشو از حُرمت اُم البنین           ای «وفایی» ازخدا هرگاه حاجت داشتی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

گداى خوشه‌چينم تا قيامت خرمن او را            كه حسرت می‌كشد فردوس عطر گلشن او را
چنان مشكل‌گشا، باب الحوائج، كاشف الكرب است            گـرفـتـنـد اولـيـا الله عــالـم دامـن او را


نديدم سربلند و سرفرازى را مگر اينكه            بديدم محضر اُمُّ البنين خـم گردن او را

معين گشته مزد فاطميه دست اين بانوست            كه معنا كرده سفره دارِ زهرا بودن او را

اميرالمومنين همسر، ابوفاضل پسر، به به            بنازم اين مقام و جاه و شأن احسن او را

عباى مرتضى را وصله كه می‌زد گمان دارم            كه نخ می‌كرد جبرائيل بعضاً سوزن او را

زيارت می‌كنم جاى رباب و نجمه و زينب            مزار اطهـر او را، مـعـلا مـدفـن او را

اگر ديروز جارو كرد زير پاى زينب را            كنون جارو كشند اينسان ملائك مسكن او را

به او گفتند عباست صدا می‌زد حسينم كو؟            نـشـانش داد زينب پـارۀ پيـراهـن او را

اگرچيزی جز اين می‌ماند از عباس، می‌دادند            فقط دادند دستـش تكّـه‌تكّه جوشن او را

عمود آهنين، تير سه شعبه، نه نه اينها نه            فقط شرم از رباب انداخت بين خون تن او را

رباب از در كه می‌آمد دل ام البنين می‌ريخت            غـم لالايی‌اش می‌برد بالا شـيون او را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا دیدن حضرت جبرائیل برای عموم مردم ممکن نیست!!

عباى مرتضى را وصله كه می‌زد همه ديدند            كه نخ می‌كرد جبرائيل بعضاً سوزن او را

هرچند موضوع به قبرستان بقیع رفتن حضرت ام البنین و چهار صورت قبر کشیدن و عزاداری کردن ایشان برای فرزندانش در بعضی از کتب مقاتل ذکر شده است اما این گزارش تاریخی مورد نقد است از جمله اینکه ام البنینی که وصفش آنگونه در تاریخ آمده چرا فقط برای چهار فرزند خودش ... و عزداری می کند و برای سیدالشهدا عزاداری نمی کند و در ادامه این گزارش؛ دل رحمی و مروّت حاکم خونخوار و مستبد مدینه وصف می شود که احتمال دارد این گزارش تحریف عوامل بنی امیه برای تطهیر خود و جنایاتشان باشد؛ لذا بعضی از موخین و علما معتقد هستند بعید است چنین چیزی صحت داشته باشد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

.چنان جانسوز مرثيه ميان كوچه سر می‌داد            كه می‌ديدند مردم گريه‌هاى دشمن او را

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

عـمری بـرای داغ زهـرا گریه کردی            هر نیمه‌شب هـم‌پای مولا گریه کردی

در پای تو خاک بقیع از اشک گل شد            وقتی که گفتی «واحسینا» گریه کردی


اول بـرای زیـنـب و داغ حــســیـنــش            بعـدش برای دسـت سـقّـا گریه کـردی

یکـبـار دیـدی که ربـاب از حال رفـته            صد بـار مـثـل مـوج دریا گریه کردی

دیـدی رقـیـه نیست جـای او سـکـیـنـه            هر بـار که می‌گـفت بابـا گریه کردی

خوب است که شام غـریبان را ندیدی            با روضه‌های خار صحرا گریه کردی

حرف سه شـعـبه آمد و از حـال رفتی            دیدی کسی می‌افـتـد از پا گریه کردی

گـرم عـزای بـچـه‌هـای خـود نــبـودی            با گـریـه‌هـای زیـنب امـا گریه کردی

تـشت طـلا و خـیـزران را که نـدیـدی            ابری شدی با حرف زن‌ها گریه کردی

حرف کنیز آمد، سکـینه زود تب کرد            لطمه زدی هی صورتت را گریه کردی

بی‌بی نبودی موی دختر بچه‌ها سوخت            قـد تــمـام سـیـنـه‌زن‌هـا گـریـه کـردی

: امتیاز

مدح و وفات حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه            ذکرِ یا اُم‌البَـنـین یعنی هـمان یا فـاطـمه

خانۀ بی‌فـاطمه هرگز نمی‌خـواهد علی            هست شیـرینیِ مولا در دو دنـیا فاطمه


حضرتِ اُم‌البَنین از جلوه‌های فاطمه‌است            گرچه زهرا رفت اما هست اینجا فاطمه

از همان اول همه گفتند مادرجان به او            چشمشان می‌دید در این خانه تنها فاطمه

با ادب فـرمود: آقـاجـان بگـو اُم‌البَـنـین            وَرنه نامش را صدا می‌کرد مولا فاطمه

روز محشر چادر او هم شفاعت می‌کند            تا که می‌آید به محشر پشت زهرا فاطمه

بچه‌های او هم آری بچـه‌های فاطمه‌اند            نیست او در کـربلا و هست اما فاطمه

بسکه یا اُم‌البَنـین از ما گـره وا می‌کـند            هست بر لب‌های ما یا فاطمه یا فـاطمه

دورِ زهرا بچه‌ها بودند و مولا بود حیف            وای از اُم‌البَنـین این‌بار تنهـا بود حیف

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد، همانگونه بسیاری از بزگان همچون شیخ صدوق، ابن شهرآشوب؛ سلیم بن قیس؛ علامه مجلسی، شیخ عباس قمی، علامه بیرجندی و ... ( کتاب سلیم بن قیس ج ۲ ص ۸۷۰، علل الشرایع ج ۱ ص ۱۸۸،  مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۶۲، مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۳۶۰، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۲، کبریت احمر۳۷۵، منتهی الآمال ۲۲۷ و  ...) نوشته اند حضرت زهراسلام الله علیها وصیت کرد که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج نما لذا ​امیرالمؤمنین عليه السّلام طبق وصیت حضرت زهرا ابتدا با امامه ازدواج کرد سپس با اسماء بنت عمیس، پس از آن با لیلی التمیمیه و در آخر سر با فاطمه کلابیه ( اُمُّ البنین) ازدواج نمود، لذا ازدواج امیرالمؤمنینعليه السّلام با اُمُّ البنین حدوداً ۱۵ سال بعد از شهادت حضرت زهراست که در آن زمان امام مجتبی عليه السّلام ۲۴ و سیدالشهداعليه السّلام ۲۳ سال داشته اند، یعنی آنکه ازدواج کرده و در خانه خود بوده اند، لذا اختلاف سن حضرت عباس عليه السّلام با سیدالشهدا عليه السّلام هم حداقل ۲۳ سال است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بـچـه‌هـای فـاطـمـه بـر دامنِ اُم‌البَـنـیـن            خواب می‌رفتند و می‌دیدند رویا: فاطمه

او کنیزی آمد و زهرا عزیزِ خویش کرد            او زمین بوسید و زینب گفت اُمّا فاطمه

به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر : نعیمه امامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

هر طرف رو می‌کنم صد پاره پیکر ریخته            اِرباً اِربا قـامت و دستی مطهـر ریخـته

رفته سردارِ حرم برگردد اما؛ ای دریغ            مشکِ ساقی تیر خورده، قلب لشکر ریخته


زیر لب می‌گفت هر دم "دوستت دارم حسین"            عشق را با تار و پودش پای دلبر ریخته

چشم نامحرم نیفتاده است هرگز بر حرم            بس‌که قاسم در رَهش بی‌جان و پرپر ریخته

مالکِ دوران، سلیـمانِ وطن، با هیـبتش            ترس را بر جان مزدوران کافـر ریخته

لاف نه؛ عمری برای باورش جنگیده است            محض قربانی به پای دلبرش سر ریخته

از شلمچه تا عراق و شام عطرش می‌وزد            بس که از چشمان او یاسِ معطر ریخته

آسمانِ نیمه‌شب، مست شهیدان است باز            ساقی امشب عشق را در جامِ آخر ریخته

روضه‌های فاطمیه، شعله‌ور در حسرت‌اند            خونِ یاسی قد کمان، بر سینۀ در ریخته

در فراغ جان نپرس از سرخی رنگِ غزل            خون ز چشمان قلم بر قلب دفتر ریخته

: امتیاز

به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

به واژه‌ای نکـشیده‌ست منّت از جوهر            خطی که ساخـته باشد مُـرکّب از باور

کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست            به جـوش آمده خـونم چکـیـده بر دفـتر


به جوش آمده خـونم که اینچـنین قـلـمم            دوباره پُـر شده از حـرف‌های دردآور

دوبـاره قـصـۀ تـاریخ می‌شـود تکـرار            دوبـاره قـصۀ احـزاب، باز هم خـیـبـر

دوبــاره آمـده‌انـد آن قــبـیــلـۀ وحـشـی            که می‌دریـد جـگـر از عموی پیـغـمبر

عصای کـیـنـه برآورده باز ابوسـفـیان            دوبـاره کوفـته بر قـبر حـمزه و جعفر

به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند            عجـوزه‌هایِ هوس، مُطربانِ خُـنـیـاگر

مـبـاد ایـن‌کـه بـیـایـد از آن سـر دنــیـا            به قصد مصلحـت دینِ مصطفی، کافر

چنان مکـن که کسان را خـیال بردارد            که باز هم شده این خانه بی در و پیکر

به این خـیال که مِرصاد تـیر آخر بود            مـباد این‌که بـخـوابـیـم گـوشـۀ سـنـگـر

زمان زمـانۀ بـی‌دردی است، می‌بـینی            که چشم‌ها همه کورند و گوش‌ها همه کر

هزار دفعـه جهـان شـاه‌راه ما را بست            هـزار مـرتـبـه امـا گـشـوده شد معـبـر

خـوشا به حـال شـکـوه مدافـعـان حرم            که سربلـند می‌آیـند یک به یک بی‌سر

اگرچه فصل خزان است، سبزپوشانیم            بـرآمـد از دل پــائـیــز مـیــوۀ نــوبــر

به دودمـان سیـاهی بگـو که می‌بـاشـند            تمـام مـردم ایـران سـپـاه یک لـشـکـر

به احـتـرام کـسـی ایـسـتـاده‌ایـم ایـنـک            که رستـخـیز به پا کرده در دل کشور

نفـس نفـس همۀ عـمـر، مالک دل بود            کسی که بود به هنگـامه مـالـک اشـتر

بغـل گـشوده برایش دوباره حاج احمد            رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر

به باوری که در اعماق چشم اوست قسم            هــنـوز رفـتـن او را نـمـی‌کـنـم بــاور

چگـونه است که ما کُـشتـه داده‌ایـم اما            به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟

چگونه است که خورشید ما زمین افتاد            ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟

چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله            چه آخری‌ست که آغاز می‌شود از سر

جهـان به واهمه افـتاد از آن سلیـمـانی            که مانده است به دستش هنوز انگشتر

چنین شود که کسی را به آسمان ببرند            چنین شود که بگـوید به فـاطـمه مـادر

قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد            که بی‌وضو نتـوان خواند سورۀ کـوثر

خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای‌کاش            هـزار مـرتـبه دخـتـر اگـر تویی دختر

شکـوهِ عـاطفـه‌ات پیـرهن به سائل داد            چنان که همسر تو در رکـوع، انگشتر

نفـس نفـس کـلماتـم دوباره مست شدند            همین که قـافـیۀ این قصیده شد، حـیدر

مـیـان آتـشـی از کـیـنه، پـایـمـردی تو            نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر

فقـط نه پایۀ مسجد که عرش می‌لرزید            از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر

یـهــودیـانِ مـســلــمـان نـدیـده‌انـد آری            از این سـیـاهیِ چـادر دلـیل روشـن‌تر

کـنـون به تـیـرگـی ابـرهـا خـبر برسد            که زیر سایۀ آن چادر است این کشور

رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام            امـیـد فـاطــمـه از راه مـی‌رسـد آخــر

: امتیاز

به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر : کمیل کاشانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مثنوی

روح بـلـنـدت جــلـوۀ ایـثــار ســردار            پـرواز کـردی تا حـضور یار سردار

از کـاروان شـاهـدان جـا مـانده بودی            در غـربت تـقـدیـر تنـهـا مـانـده بودی


مردان روز رزم و غیرت رفته بودند            صیّـاد و خـرازی و هـمت رفته بودند

بر حاج احـمد کـاظمی‌ها گریه کردی            با سوز دل پنهـان و پـیدا گریه کردی

نوبت به نوبت دوستان رفتند و ماندی            در حجـلۀ دل داغ یـاران را نـشـاندی

با خـویش می‌گـفـتی چرا تأخـیر کردم            رفـتـند هـمرزمان ولی من دیـر کردم

گـفتی که از روی رفـیقان شرمگـیـنم            رفـتـنـد تا مـعـراج و پـابـست زمـیـنـم

انگـار قـسـمت بود بال و پر بگـیـری            جـای تأسـف داشت در بسـتـر بمیری

پُـر شد مشام جـانت از سـیب بهـشـتی            پـرواز در آتـش! چه زیـبا سرنوشـتی

پـرواز تو زیبـاتـرین پـرواز ای مـرد            پـایـان تـو زیـبـاتـریـن آغـاز ای مـرد

مانـند قـقـنـوسـی که در آتـش بـمـیـرد            از شعله‌ات صد "حاج قاسم " پر بگیرد

دسـتت مسـیـر استـقـامت را نشان داد            یعنی که باید پیـش پای عشق جان داد

اهــریـمـن جـانـی بـدانـد! سـربـداریـم            صدها سلـیـمـانی عـلم بر دوش داریم

از دسـت سـرداری اگر پـرچـم بیـفـتد            حاشا که بر ابروی لشکـر خـم بیـفـتـد

سردار دیگر پرچـم افـراز است اینجا            شور شهـادت شوق پرواز است اینجا

: امتیاز

به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر : مهدی جهاندار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

حاج قـاسم رفت اما داسـتانی مانده است           حاج قاسم رفت و راه بی‌کرانی مانده است

در تـنور سیـنه‌ها آتش‌فـشانی مانده است           مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است


حاج قـاسم رفت اما امتحانی مانده است

تازگی‌ها هرطرف رو می‌کنی روز خداست           مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست

حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست           با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست

غیرت صفّـینیان را نهروانی مانده است

ای خمینی‌باوران! دنیا جمارانی شده‌ست           ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شده‌ست

شهر را یک‌روز می‌بینی چراغانی شده‌ست           کـربلا تا قدس لبـریز سلـیـمانی شده‌ست

منتـظر باش اتفـاق ناگهـانی مـانده است

نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد           دشمنی بسیار و فتنه بی‌حد و بدعت زیاد

بزدل و کج‌فهم و سازش‌کار و بی‌غیرت زیاد           کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد!

در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است

حاج قاسم کـربلایی بود و سرتاپا حسین           خوش به حال آن‌که تا آخر بماند با حسین

لِـلـذینَ آمَـنـوا فی هـذهِ الـدنـیـا... حـسین           هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین»

بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است

: امتیاز

به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هوای چشم همه، ابری است و بارانی‌ست            که روز ما همه از دود آه، ظلـمانی‌ست

گرفـته بهـت عـجـیبی فـضـای دل‌هـا را            نفس به سینۀ سنگـین خلق، زنـدانی‌ست


چراغ گریۀ ما روشن است در این داغ            شرار سـیـنه، غـم قـاسـم سـلـیـمـانی‌ست

کسی که عمر خودش را نثار دین کرده ست            کسی که شـیوۀ او شـیوۀ مسـلـمـانی‌ست

کسی که دشمن از او مثل بید می‌لـرزید            کسی که هم نفس رهـبری خراسانی‌ست

کسی که ملک عراق و عجم به او نازد            چراغ و جلوۀ نامش، همیشه نورانی‌ست

شـهـادت است نـصـیـب دل سـلـیـمـانـی            نصیب جـمع دل ما هـمه پـریـشـانی‌ست

کسی که مثل ابالـفـضل پیکـرش پـاشـید            کسی که در ره محبوب خویش، قربانی‌ست

مـدافـعـان حـرم را خـبر کـنـیـد اکـنـون            میان بـزم شهـیـدان دوباره مهـمانی‌ست

اگر که اشک کمی فرصت و امان می‌داد            نوشته بود «وفایی» فـراق، طولانی‌ست

: امتیاز

به مناسبت سالگرد شهادت سردار دل ها شهید حاج قاسم سلیمانی

شاعر : نفیسه سادات موسوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

دستشان باز شد آلوده به خون، جانی‌ها            بـی‌دوام است ولی خـنـده شـیـطـانی‌ها

کم عـلـمدار ندادیم در این کرب و بلا            کم نبـودند در این خـاک سـلـیـمـانی‌ها


 

جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت            کی جهان دیده از این گونه فراوانی‌ها؟

آرزو داشت به یاران شـهـیـدش برسد            رفت پیوست به حاج احمد و طهرانی‌ها

شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ            کـم مـباد از سـرشـان سـایـه نـادانی‌ها

برسـانیـد به آنها که پـشـیـمان نـشـوند            ثمری نیست در این دست پشـیمانی‌ها

غیرت است این که همه پیر و جوان می‌بندند            گره بر چکـمه و سربند به پیـشـانی‌ها

انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است            وای از مـشـت گـره‌کـرده ایـرانـی‌هـا!

راهـی قـدس شده لـشکـر آزادی قـدس            این خـبر را بـرسـانـید به سـفـیـانی‌هـا

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدجواد قدرتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـاور نداشت زینب كبری‌ كه مـادرش            رفته است و جای خالی  او در برابرش

چـادر نــمـاز فــاطـمـه لالایـی شـبـش            دستان پُـر ز مهـر عـلـی بالـش سرش


چـشـمان پُـر ستارۀ زینب به در هنوز            یادی كـند ز مـادر و محـسن برادرش

هر نیمه شب به كنج دلش روضه می‌گرفت            با خاطرات كوچه و سیـلی و مـادرش

وقتی دلش بـهـانـۀ مـادر گـرفـته است            چـادر نـمـاز مـادر خود را كند سرش

مــادر كـبـوتـرانـه پـریـده بـه آسـمــان            بـابـا دلـش گــرفـتـه بـرای كـبـوتـرش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

فـقـیـر بـانـویی‌ام كه غـنـیّ بذّات است            همان زنى كه كرم از كرامتش مات است

فقـط نه ما كه براى پیـمـبران، محـشر            مـدال فـاطـمـیـون مـایۀ مبـاهـات است


بـبـین ولایت اورا به سـیزده معـصوم            بگو كه حضرت زهرا بزرگ سادات است

علی‌ست حق و مع الحق همان مع الزهراست            براى فـاطـمـه او لایـق مـواسات است

سه جـمـلـه خـطـبـۀ او افـتـخـار آل الله            سـه آیـه كـوثـر او آبـروى آیـات است

عـیار خـطـبۀ زهـرا فـراتـر از انجـیل            دو خط فضیلت زهرا وراى تورات است

دخیل حرمت تسبیح فاطمه است، نماز            كه واجـبات گهى گیر مستحـبات است

نـصیب دوست او بـهـترین تـحـیّات و            نصیب دشمن او بدترین مجازات است

چه بانویى، حسنینش گرسنه خوابـیدند            ولى براى فقیران به فكر خیرات است

نوشته‌اند كه بعد از وفـات صد موقـف            نگاه مـادری‌اش دستگـیر اموات است

نوشـته‌اند ائـمـه فـقـط دو قـطـرۀ اشـك            براى مادر ما افـضل الـعـبـادات است

شـنـیـده‌ایم مـدیـنـه به او سـرى نـزدنـد            امان ز حال مریضی كه بی‌ملاقات است

: امتیاز